معنی فارسی frequentable

B2

قابل مراجعه، جایی که مردم می‌توانند به‌طور متناوب به آن بروند.

Capable of being frequented; often visited.

example
معنی(example):

این رستوران به دلیل غذایی لذیذ قابل مراجعه است.

مثال:

This restaurant is frequentable due to its delicious food.

معنی(example):

مکان‌های قابل مراجعه معمولاً در آخر هفته‌ها شلوغ هستند.

مثال:

The frequentable venues are often crowded on weekends.

معنی فارسی کلمه frequentable

:

قابل مراجعه، جایی که مردم می‌توانند به‌طور متناوب به آن بروند.