معنی فارسی freshhearted
B2دلوطند و سرزنده، دارای روحیهای مثبت و درست.
Having a youthful or optimistic spirit; heartening and encouraging.
- ADJECTIVE
example
معنی(example):
علیرغم چالشها، او نگرشی تازهدلانه داشت.
مثال:
Despite the challenges, she maintained a freshhearted attitude.
معنی(example):
داشتن دلوجرات تازه به او کمک کرد تا با موقعیتهای دشوار کنار بیاید.
مثال:
Being freshhearted helped him cope with difficult situations.
معنی فارسی کلمه freshhearted
:دلوطند و سرزنده، دارای روحیهای مثبت و درست.