معنی فارسی fretfully

B2

نگران و مضطرب صحبت کردن یا رفتار کردن.

In a way that shows worry or anxiety.

example
معنی(example):

او با نگرانی درباره امتحان پیش‌رو صحبت کرد.

مثال:

She spoke fretfully about the upcoming exam.

معنی(example):

او در حالی که منتظر اخبار بود، با نگرانی در حال قدم زدن بود.

مثال:

He paced fretfully while waiting for the news.

معنی فارسی کلمه fretfully

: معنی fretfully به فارسی

نگران و مضطرب صحبت کردن یا رفتار کردن.