معنی فارسی fretish

B1

حالتی که در آن شخص نگران یا بی‌قرار به نظر می‌رسد.

Having a fretful or anxious demeanor.

example
معنی(example):

او هنگام بحث درباره موضوع، ظاهری مضطرب داشت.

مثال:

He had a fretish demeanor when discussing the topic.

معنی(example):

نگرش مضطرب او جلسه را تنش‌آمیز کرد.

مثال:

Her fretish attitude made the meeting tense.

معنی فارسی کلمه fretish

:

حالتی که در آن شخص نگران یا بی‌قرار به نظر می‌رسد.