معنی فارسی friableness
B1نرمی، شکنندگی، به حالتی اطلاق میشود که مواد به آسانی شکسته یا خرد شوند.
The quality of being fragile or easily broken.
- NOUN
example
معنی(example):
نرمی کیک باعث شد که به راحتی خرد شود.
مثال:
The friableness of the cake made it crumble easily.
معنی(example):
به دلیل نرمی آن، خاک پس از باران به سرعت فرسوده شد.
مثال:
Due to its friableness, the soil eroded quickly after the rain.
معنی فارسی کلمه friableness
:نرمی، شکنندگی، به حالتی اطلاق میشود که مواد به آسانی شکسته یا خرد شوند.