معنی فارسی frise

B1

برش دادن، حذف کردن قسمت‌های اضافی.

To cut or trim, especially in reference to photographs or illustrations.

example
معنی(example):

او از دوستش خواست تا عکس‌ها را از سفرشان برش دهد.

مثال:

He asked his friend to frise the photos from their trip.

معنی(example):

او یاد گرفت چگونه نقاشی‌هایش را برای کتاب برش دهد.

مثال:

She learned how to frise her illustrations for the book.

معنی فارسی کلمه frise

: معنی frise به فارسی

برش دادن، حذف کردن قسمت‌های اضافی.