معنی فارسی frisch
A2تازه، نو و یا به تازگی آماده شده.
Fresh, new, or recently made.
- ADJECTIVE
example
معنی(example):
نان تازه از فر است.
مثال:
The bread is frisch from the oven.
معنی(example):
او مواد تازه را برای پخت و پز خود ترجیح میدهد.
مثال:
He prefers frisch ingredients for his cooking.
معنی فارسی کلمه frisch
:تازه، نو و یا به تازگی آماده شده.