معنی فارسی frison
B1فریسون، هیجان یا احساس قوی از نشاط و شادی.
A thrill or excitement experienced at a particular moment.
- NOUN
example
معنی(example):
اسب در سرعت خود یک فریسون نشان داد.
مثال:
The horse showed a frison in its gallop.
معنی(example):
او هنگام ورود به رقابت احساس فریسون میکرد.
مثال:
She felt a frison of excitement as she entered the competition.
معنی فارسی کلمه frison
:فریسون، هیجان یا احساس قوی از نشاط و شادی.