معنی فارسی frivoling
B1بازیگوشی، فعالیتی سبک و بیوزن که جدی نیست و بیشتر برای تفریح انجام میشود.
To act in a way that is lighthearted and lacks seriousness.
- verb
verb
معنی(verb):
To behave frivolously.
معنی(verb):
To trifle.
example
معنی(example):
او فقط در حال بازیگوشی بود به جای اینکه برای امتحانش درس بخواند.
مثال:
She was just frivoling around instead of studying for her exam.
معنی(example):
بازیگوشی میتواند از کارهای جدیتر دور کند.
مثال:
Frivoling can take away from more serious tasks.
معنی فارسی کلمه frivoling
:
بازیگوشی، فعالیتی سبک و بیوزن که جدی نیست و بیشتر برای تفریح انجام میشود.