معنی فارسی frolicness
B1حالت و ویژگی شادابی و بازیگوشی، معمولاً در جمعها و فعالیتهای اجتماعی.
The quality of being lively and playful; often associated with enjoyment.
- NOUN
example
معنی(example):
شادابی مهمانی همه را خوشحال کرد.
مثال:
The frolicness of the party made everyone feel joyful.
معنی(example):
در شادابیاش، او به اتاق روشنی بخشید.
مثال:
In her frolicness, she brought light to the room.
معنی فارسی کلمه frolicness
:
حالت و ویژگی شادابی و بازیگوشی، معمولاً در جمعها و فعالیتهای اجتماعی.