معنی فارسی frontierswoman

B2

زن مرزی، زنی است که در نواحی دورافتاده و مرزی زندگی می‌کند و معمولاً به عنوان یک کاشف یا پیشگام شناخته می‌شود.

A woman who lives on the frontier, often involved in exploration or pioneering.

noun
معنی(noun):

The female equivalent of a frontiersman.

example
معنی(example):

زن مرزی به تنهایی مزرعه‌اش را مدیریت می‌کرد.

مثال:

The frontierswoman managed her homestead alone.

معنی(example):

او به عنوان یک زن مرزی ماهر در جامعه‌اش شناخته می‌شود.

مثال:

She is known as a skilled frontierswoman in her community.

معنی فارسی کلمه frontierswoman

: معنی frontierswoman به فارسی

زن مرزی، زنی است که در نواحی دورافتاده و مرزی زندگی می‌کند و معمولاً به عنوان یک کاشف یا پیشگام شناخته می‌شود.