معنی فارسی frontpiece
B1قسمت جلویی یک کتاب، اشیاء یا هر نوع نمایشگاه که معمولاً طراحی شده و قابل مشاهده است.
The front or initial part of a book or structure that is usually decorative or significant.
- NOUN
example
معنی(example):
صفحه جلویی کتاب، تصاویری زیبا را به نمایش گذاشت.
مثال:
The frontpiece of the book featured a beautiful illustration.
معنی(example):
صفحه جلویی کابینت نمایش، به اتاق زیبایی افزود.
مثال:
The frontpiece of the display cabinet added elegance to the room.
معنی فارسی کلمه frontpiece
:قسمت جلویی یک کتاب، اشیاء یا هر نوع نمایشگاه که معمولاً طراحی شده و قابل مشاهده است.