معنی فارسی frostcovered
B2منظره یا شیء که به طور کامل توسط یخ پوشیده شده است.
Covered with frost.
- ADJECTIVE
example
معنی(example):
چهرهی زمستانی پوشیده از یخ در نور صبح زیبایی خیرهکنندهای داشت.
مثال:
The frostcovered landscape looked breathtaking in the morning light.
معنی(example):
آنها از میان میدان پوشیده از یخ عبور کردند و ردپایی به جا گذاشتند.
مثال:
They walked through the frostcovered field, leaving footprints behind.
معنی فارسی کلمه frostcovered
:
منظره یا شیء که به طور کامل توسط یخ پوشیده شده است.