معنی فارسی frostroot

B1

نوعی گیاه که در مناطق سرد رشد می‌کند و به دلیل ویژگی‌های آن ارزشمند است.

A plant that grows in cold regions, valued for its properties.

example
معنی(example):

ریشه یخ‌زده گیاهی است که در مناطق سرد یافت می‌شود.

مثال:

The frostroot is a plant found in cold regions.

معنی(example):

کشاورزان ریشه یخ‌زده را برای خواص دارویی‌اش برداشتند.

مثال:

Farmers harvested frostroot for its medicinal properties.

معنی فارسی کلمه frostroot

: معنی frostroot به فارسی

نوعی گیاه که در مناطق سرد رشد می‌کند و به دلیل ویژگی‌های آن ارزشمند است.