معنی فارسی frostproof

B1

مقاوم در برابر سرما و یخ، قادر به تحمل دماهای پایین.

Resistant to frost and capable of withstanding cold temperatures.

example
معنی(example):

این گیاه ضد یخ است و می‌تواند به راحتی زمستان را تحمل کند.

مثال:

This plant is frostproof and can survive winter easily.

معنی(example):

تولیدکننده ادعا می‌کند رنگ ضد یخ است.

مثال:

The manufacturer claims the paint is frostproof.

معنی فارسی کلمه frostproof

: معنی frostproof به فارسی

مقاوم در برابر سرما و یخ، قادر به تحمل دماهای پایین.