معنی فارسی frostnipped
B1دچار سرمازدگی ناشی از یخ، به ویژه در مورد اندام یا ویژگیهای گیاهی.
Affected by frost, resulting in damage to exposed parts.
- ADJECTIVE
example
معنی(example):
انگشتان او بعد از یک روز طولانی در بیرون یخزده بودند.
مثال:
His fingers were frostnipped after a long day outside.
معنی(example):
برگهای یخزده از درختان افتادند.
مثال:
The frostnipped leaves fell from the trees.
معنی فارسی کلمه frostnipped
:
دچار سرمازدگی ناشی از یخ، به ویژه در مورد اندام یا ویژگیهای گیاهی.