معنی فارسی fruitive
B2ثمرآور، مفهومی که به نتیجه بخش بودن اشاره دارد.
Producing good results; fruitful.
- ADJECTIVE
example
معنی(example):
تلاشهای او ثمرآور بود و به یک نتیجه موفقیتآمیز منجر شد.
مثال:
His efforts were fruitive, leading to a successful outcome.
معنی(example):
او در کار خود همیشه به دنبال نتایج ثمرآور است.
مثال:
In her work, she always aims for fruitive results.
معنی فارسی کلمه fruitive
:ثمرآور، مفهومی که به نتیجه بخش بودن اشاره دارد.