معنی فارسی fruitions
B2ثمر، نتیجه مثبت یا مطلوب یک تلاش یا اقدام.
The state or condition of realizing or accomplishing something.
- NOUN
example
معنی(example):
این پروژه پس از سالها تلاش بالاخره به بار نشست.
مثال:
The project has finally reached its fruitions after years of hard work.
معنی(example):
رویاهای او برای هنرمند شدن به بارهای زیادی رسیده است.
مثال:
Her dreams of becoming an artist have seen many fruitions.
معنی فارسی کلمه fruitions
:ثمر، نتیجه مثبت یا مطلوب یک تلاش یا اقدام.