معنی فارسی fubs
B2فبها، اشیای کوچک و بیارزش که گاهی جمعآوری میشوند.
Small, often insignificant items or bits that are accumulated.
- NOUN
example
معنی(example):
فبها بعد از شام در سراسر میز پخش شدند.
مثال:
The fubs were scattered all over the table after dinner.
معنی(example):
او چند فب را از جیبد در هفته گذشته پیدا کرد.
مثال:
He found a few fubs in his pocket from last week.
معنی فارسی کلمه fubs
:فبها، اشیای کوچک و بیارزش که گاهی جمعآوری میشوند.