معنی فارسی fulcrumed

B1

فلوکروم شده به معنای قرار دادن یک جسم در یک نقطه تکیه‌گاه برای استفاده از نیروی آن است.

Describes something that has been placed on a fulcrum for leverage.

example
معنی(example):

تیرک به طرز کاملاً مناسبی برای آزمایش فلوکروم شده بود.

مثال:

The beam was fulcrumed perfectly for the experiment.

معنی(example):

او لولا را برای دستیابی به نتایج بهتر فلوکروم کرد.

مثال:

She fulcrumed the lever to get better results.

معنی فارسی کلمه fulcrumed

:

فلوکروم شده به معنای قرار دادن یک جسم در یک نقطه تکیه‌گاه برای استفاده از نیروی آن است.