معنی فارسی fulgidity
B2حالت یا کیفیت درخشندگی و تابش، به ویژه در خصوص اشیاء قیمتی.
The quality or state of being fulgid; brightness.
- NOUN
example
معنی(example):
درخشندگی سنگ قیمتی آن را بسیار با ارزش کرد.
مثال:
The fulgidity of the gemstone made it highly valuable.
معنی(example):
آن‌ها از درخشندگی اثر هنری زیر نورهای گالری تحسین کردند.
مثال:
They admired the fulgidity of the artwork under the gallery lights.
معنی فارسی کلمه fulgidity
:حالت یا کیفیت درخشندگی و تابش، به ویژه در خصوص اشیاء قیمتی.
