معنی فارسی fulminating
C1نوعی واکنش یا عمل شدید و ناگهانی؛ غالباً به یک حالت منفی یا نگران‌کننده اشاره دارد.
Characterized by or expressing vehement protests or condemnations.
- verb
- adjective
verb
معنی(verb):
To make a verbal attack.
معنی(verb):
To issue as a denunciation.
معنی(verb):
To thunder or make a loud noise.
معنی(verb):
To strike with lightning; to cause to explode.
adjective
معنی(adjective):
Explosive
معنی(adjective):
Describing any sudden and severe (often fatal) inflammation
example
معنی(example):
طوفان‌های شدید خسارات وسیعی در منطقه به بار آورد.
مثال:
The fulminating storms caused widespread damage in the area.
معنی(example):
سخنرانی شدید او علیه فساد احساسات زیادی را برانگیخت.
مثال:
His fulminating speech against corruption stirred many emotions.
معنی فارسی کلمه fulminating
:
نوعی واکنش یا عمل شدید و ناگهانی؛ غالباً به یک حالت منفی یا نگران‌کننده اشاره دارد.
