معنی فارسی fummel
B1دستکاری بیهدف یا پرتاب کردن اشیاء به طور ناواضح.
To handle something without purpose or in a clumsy manner.
- VERB
example
معنی(example):
او شروع کرد به دستکاری کردن کلیدها در جیبش.
مثال:
He began to fummel with the keys in his pocket.
معنی(example):
در حین اجرا زیاد دستکاری نکنید.
مثال:
Don't fummel too much during the performance.
معنی فارسی کلمه fummel
:دستکاری بیهدف یا پرتاب کردن اشیاء به طور ناواضح.