معنی فارسی furcation

B1

فورکشن به نقطه‌ای اطلاق می‌شود که در آن یک ساختار به دو یا چند شاخه تقسیم می‌شود.

The act or process of dividing into two or more branches; a point of bifurcation.

example
معنی(example):

فورکشن رود دو کانال مجزا برای جریان آب ایجاد کرد.

مثال:

The furcation of the river created two separate channels for water flow.

معنی(example):

در زیست‌شناسی، فورکشن به نقطه‌ای تقسیم‌شونده در یک ساختار اشاره می‌کند.

مثال:

In biology, furcation refers to a splitting point in a structure.

معنی فارسی کلمه furcation

: معنی furcation به فارسی

فورکشن به نقطه‌ای اطلاق می‌شود که در آن یک ساختار به دو یا چند شاخه تقسیم می‌شود.