معنی فارسی furthy
B1آبکی یا گنگ، به معنای وضوح ناکافی.
Vague or unclear; lacking in substance.
- ADJECTIVE
example
معنی(example):
سوپ دارای غلظت آبکی بود که خوردن آن را سخت میکرد.
مثال:
The soup had a furthy consistency, making it hard to eat.
معنی(example):
توضیحات او بسیار گنگ بود و وضوح نداشت.
مثال:
His explanation was quite furthy, lacking clarity.
معنی فارسی کلمه furthy
:آبکی یا گنگ، به معنای وضوح ناکافی.