معنی فارسی furziest

B1

پشمالوترین، به معنای بیشترین میزان پرز یا الیاف نرم.

The most furzy; superlative form of furzy.

example
معنی(example):

پشمالوترین گزینه در فروشگاه مورد علاقه من بود.

مثال:

The furziest option in the store was my favorite.

معنی(example):

او بیشتر از همه پتوی پشمالوتر را دوست داشت.

مثال:

She liked the furziest blankets the most.

معنی فارسی کلمه furziest

:

پشمالوترین، به معنای بیشترین میزان پرز یا الیاف نرم.