معنی فارسی fut

B1

fut، به فرایند مرتب کردن یا آماده‌سازی لبه‌ها برای استفاده به منظور بهبود ظاهر یا عملکرد اشاره دارد.

A process of trimming or preparing edges for use to enhance appearance or function.

example
معنی(example):

باید این تکه پارچه را fut کنم قبل از اینکه از آن استفاده کنم.

مثال:

I need to fut this piece of fabric before using it.

معنی(example):

مطمئن شوید که لبه‌های کاغذ را fut کنید تا ظاهری تمیز داشته باشد.

مثال:

Make sure to fut the edges of the paper for a clean finish.

معنی فارسی کلمه fut

:

fut، به فرایند مرتب کردن یا آماده‌سازی لبه‌ها برای استفاده به منظور بهبود ظاهر یا عملکرد اشاره دارد.