معنی فارسی galavanted
B1فعل گذشته گشت و گذار کردن، به معنای سفر کردن به مکانهای مختلف بدون هدف خاص.
Past tense of galavant; to have roamed about for pleasure.
- VERB
example
معنی(example):
آنها در سراسر روستا گشتند و از مناظر زیبا لذت بردند.
مثال:
They galavanted across the countryside, enjoying the beautiful scenery.
معنی(example):
پس از اینکه تمام روز گشتند، به خانه برگشتند و خسته بودند.
مثال:
After they galavanted all day, they returned home exhausted.
معنی فارسی کلمه galavanted
:فعل گذشته گشت و گذار کردن، به معنای سفر کردن به مکانهای مختلف بدون هدف خاص.