معنی فارسی galavanting

B1

گشت و گذار کردن به صورت مداوم و شادی، معمولا در مکان‌های مختلف.

Engaging in carefree wandering or roaming, especially in a joyful manner.

example
معنی(example):

در طول تعطیلاتشان، روزهای خود را در آفتاب گشت و گذار کردند.

مثال:

During their vacation, they spent their days galavanting in the sun.

معنی(example):

او تابستان گذشته در فستیوال‌های مختلف گشت و گذار کرد.

مثال:

She was galavanting through various festivals last summer.

معنی فارسی کلمه galavanting

:

گشت و گذار کردن به صورت مداوم و شادی، معمولا در مکان‌های مختلف.