معنی فارسی gamboled

B1

به معنی جست و خیز کردن با شادی و شادابی، به ویژه در مورد حیوانات.

Past tense of gambol, indicating a playful and lively movement.

verb
معنی(verb):

To move about playfully; to frolic.

معنی(verb):

To do a forward roll.

example
معنی(example):

دیروز، سگ‌ها در برف جست و خیز کردند.

مثال:

Yesterday, the dogs gamboled in the snow.

معنی(example):

آن‌ها در جنگل جست و خیز کردند و یکدیگر را تعقیب کردند.

مثال:

They gamboled through the forest, chasing each other.

معنی فارسی کلمه gamboled

: معنی gamboled به فارسی

به معنی جست و خیز کردن با شادی و شادابی، به ویژه در مورد حیوانات.