معنی فارسی gambolled

B1

حرکت شاد و بازیگوشانه، به ویژه در مورد انسان‌ها و حیوانات.

Past tense of gambol, meaning to have run or jumped about playfully.

verb
معنی(verb):

To move about playfully; to frolic.

معنی(verb):

To do a forward roll.

example
معنی(example):

کودکان با خوشحالی در ساحل جست و خیز کردند.

مثال:

The kids gambolled happily on the beach.

معنی(example):

او به یاد آورد که چگونه در دشت‌ها جست و خیز کردند.

مثال:

She remembered how they gambolled through the fields.

معنی فارسی کلمه gambolled

: معنی gambolled به فارسی

حرکت شاد و بازیگوشانه، به ویژه در مورد انسان‌ها و حیوانات.