معنی فارسی gangland boss
B2رئیسی که بر فعالیتهای باند در یک منطقه خاص نظارت دارد.
A leader of a criminal gang with significant power and influence.
- NOUN
example
معنی(example):
رئیس باند به خاطر دخالتش در جرم سازمانیافته دستگیر شد.
مثال:
The gangland boss was arrested for his involvement in organized crime.
معنی(example):
او به عنوان رئیس باند عمل میکرد و تمام عملیاتها را کنترل میکرد.
مثال:
He acted as the gangland boss, controlling all operations.
معنی فارسی کلمه gangland boss
:
رئیسی که بر فعالیتهای باند در یک منطقه خاص نظارت دارد.