معنی فارسی gangled
B1به همپیوسته و پیچیده، بهخصوص در مورد سیم یا مو.
Twisted or tangled together, especially in reference to wires or hair.
- verb
verb
معنی(verb):
To move in a manner characteristic of a gangling person
example
معنی(example):
سیمها در پشت کامپیوتر به هم پیچیده شده بودند.
مثال:
The wires were gangled together at the back of the computer.
معنی(example):
موهای او بعد از سوار شدن به ترن هوایی به هم پیچیده شده بود.
مثال:
Her hair was gangled after riding the roller coaster.
معنی فارسی کلمه gangled
:
به همپیوسته و پیچیده، بهخصوص در مورد سیم یا مو.