معنی فارسی garmentless

B1

بدون لباس، وضعیتی که شخص بدون پوشش مناسب باشد.

Without clothing; in a state that is devoid of garments.

example
معنی(example):

او در روزهای گرم تابستان احساس بی‌لباسی می‌کرد.

مثال:

He felt garmentless during the hot summer days.

معنی(example):

هنرمند مجسمه‌ای خلق کرد که به نظر بی‌لباس می‌رسید.

مثال:

The artist created a sculpture that looked garmentless.

معنی فارسی کلمه garmentless

: معنی garmentless به فارسی

بدون لباس، وضعیتی که شخص بدون پوشش مناسب باشد.