معنی فارسی gashed

B2

بریدن عمیق و طولانی در یک جسم یا سطح به گونه‌ای که آسیب قابل توجهی ایجاد شود.

To have made a deep cut in a surface or material.

verb
معنی(verb):

To make a deep, long cut; to slash.

adjective
معنی(adjective):

Having gashes; slashed.

example
معنی(example):

بافت توسط جسم تیز بریده شد.

مثال:

The fabric was gashed by the sharp object.

معنی(example):

او در حین برش نان، دستش را برید.

مثال:

He gashed his hand while cutting the bread.

معنی فارسی کلمه gashed

: معنی gashed به فارسی

بریدن عمیق و طولانی در یک جسم یا سطح به گونه‌ای که آسیب قابل توجهی ایجاد شود.