معنی فارسی gawkily

B1

به صورت ناخوشایند یا با حرکات غیرطبیعی و نامناسب انجام شدن.

In a clumsy or awkward manner.

example
معنی(example):

او به طور عجیب و غریب در اتاق راه رفت.

مثال:

He walked gawkily across the room.

معنی(example):

او به طور عجیب و غریب به جمعیت دست waved.

مثال:

She waved gawkily at the crowd.

معنی فارسی کلمه gawkily

: معنی gawkily به فارسی

به صورت ناخوشایند یا با حرکات غیرطبیعی و نامناسب انجام شدن.