معنی فارسی giddied

B1

سرخوشی، حالتی که فرد به خاطر شور و شادی احساس سبکی و شادمانی می‌کند.

To feel light-headed or joyful, often due to excitement.

verb
معنی(verb):

To make dizzy or unsteady.

معنی(verb):

To reel; to whirl.

example
معنی(example):

او پس از سواری در ترن هوایی احساس سرخوشی کرد.

مثال:

She felt giddied after the roller coaster ride.

معنی(example):

خبر برنده شدن او را از خوشحالی سرخوش کرد.

مثال:

The news of winning made him giddied with joy.

معنی فارسی کلمه giddied

: معنی giddied به فارسی

سرخوشی، حالتی که فرد به خاطر شور و شادی احساس سبکی و شادمانی می‌کند.