معنی فارسی giddymaking
B1سرخوشکننده، چیزی که موجب شادی و هیجان بسیار میشود.
Something that causes a feeling of delight or excitement.
- ADJECTIVE
example
معنی(example):
جو جشن برای همه سرخوشکننده بود.
مثال:
The party atmosphere was giddymaking for everyone.
معنی(example):
سرعت سرخوشکننده بازی آنها را هیجانزده نگه داشت.
مثال:
The giddymaking pace of the game kept them excited.
معنی فارسی کلمه giddymaking
:
سرخوشکننده، چیزی که موجب شادی و هیجان بسیار میشود.