معنی فارسی gipsied
B1حالت یا وضعیت مشابه با زندگی کولیها، یا پر از روح و آزادی.
A state of being reflecting the free-spirited nature of Romani culture.
- ADJECTIVE
example
معنی(example):
او با جو پرجنبوجوش جشنواره احساس گچیدگی کرد.
مثال:
She felt gipsied by the vibrant festival atmosphere.
معنی(example):
کار هنرمند به نظر میرسید که گچیدگی دارد و پر از روح آزاد است.
مثال:
The artist's work seemed gipsied, filled with free spirit.
معنی فارسی کلمه gipsied
:
حالت یا وضعیت مشابه با زندگی کولیها، یا پر از روح و آزادی.