معنی فارسی girted

B1

محکم شدن یا احاطه شدن با چیزی، مانند کمربند یا حاشیه.

Surrounded or encircled tightly, often by a belt or strap.

example
معنی(example):

کمربند محکم برای بار سنگین حمایت اضافی ارائه کرد.

مثال:

The girted belt provided extra support for the heavy load.

معنی(example):

ماهی‌گیر برای ایمنی دور کمرش را با یک طناب محکم کرد.

مثال:

The fisherman girted his waist with a rope for safety.

معنی فارسی کلمه girted

:

محکم شدن یا احاطه شدن با چیزی، مانند کمربند یا حاشیه.