معنی فارسی glandered

B2

صفتی که به حیوانی اشاره دارد که به بیماری غده مبتلا شده است.

Affected by glanders, often in reference to infected animals.

example
معنی(example):

اسب غده‌ای شده بود و نیاز به درمان فوری داشت.

مثال:

The horse was glandered and needed immediate treatment.

معنی(example):

حیوانات غده‌ای باید برای جلوگیری از شیوع در انزوا قرار گیرند.

مثال:

Glandered animals require isolation to prevent spread.

معنی فارسی کلمه glandered

:

صفتی که به حیوانی اشاره دارد که به بیماری غده مبتلا شده است.