معنی فارسی glossiness
B2درخشندگی، حالتی از یک سطح است که به آن جلوه براق و صیقلی میدهد.
The quality of being shiny or lustrous.
- NOUN
example
معنی(example):
درخشش رنگ خودرو آن را مانند یک خودروی نو نشان میدهد.
مثال:
The glossiness of the car's paint makes it look brand new.
معنی(example):
او به درخشندگی صفحات مجله اهمیت داد.
مثال:
She appreciated the glossiness of the magazine's pages.
معنی فارسی کلمه glossiness
:
درخشندگی، حالتی از یک سطح است که به آن جلوه براق و صیقلی میدهد.