معنی فارسی goddaughter
B1دختری که به عنوان دخترخوانده انتخاب شده و معمولاً رابطه نزدیک و خاصی با فرد انتخابکننده دارد.
A girl who is the godchild of someone, often endowed with special rights and privileges.
- noun
noun
معنی(noun):
A female child whose baptism is sponsored by a godparent.
example
معنی(example):
دوست من از من خواست که به عنوان دخترخوانده دخترش انتخاب شوم.
مثال:
My friend asked me to be her daughter's goddaughter.
معنی(example):
او او را دخترخوانده مورد علاقهاش میداند.
مثال:
He considers her his favorite goddaughter.
معنی فارسی کلمه goddaughter
:
دختری که به عنوان دخترخوانده انتخاب شده و معمولاً رابطه نزدیک و خاصی با فرد انتخابکننده دارد.