معنی فارسی grather

B1

جمع آوری یا گرد آوری موارد یا مستندات.

To assemble or collect items or documents.

example
معنی(example):

او شروع به جمع آوری همه مستندات لازم برای درخواست کرد.

مثال:

He began to grather all necessary documents for the application.

معنی(example):

مطمئن شوید قبل از ترک، وسایل خود را جمع کنید.

مثال:

Make sure to grather your belongings before leaving.

معنی فارسی کلمه grather

: معنی grather به فارسی

جمع آوری یا گرد آوری موارد یا مستندات.