معنی فارسی grayly

B1

به معنای به شیوه‌ای خاکستری یا بدون نشاط و زندگی.

In a gray manner; lacking brightness or cheerfulness.

example
معنی(example):

روز به طور خاکستری با یک مه ضخیم به پایان رسید.

مثال:

The day ended grayly with a thick fog.

معنی(example):

او به‌طور خاکستری لبخند زد، نه به‌طور کامل خوشحال.

مثال:

She smiled grayly, not fully happy.

معنی فارسی کلمه grayly

:

به معنای به شیوه‌ای خاکستری یا بدون نشاط و زندگی.