معنی فارسی grimed
B1آلوده به کثیفی یا لکه، به ویژه در نتیجه فرسایش یا نادیده گرفتن.
Covered or stained with dirt or grime.
- verb
verb
معنی(verb):
To begrime; to cake with dirt.
example
معنی(example):
پنجرهها بعد از طوفان با کثیفی آلوده شده بودند.
مثال:
The windows were grimed with dirt after the storm.
معنی(example):
هنرمند بوم را برای دادن ظاهری بافتدار کثیف کرد.
مثال:
The artist grimed the canvas to give it a textured look.
معنی فارسی کلمه grimed
:
آلوده به کثیفی یا لکه، به ویژه در نتیجه فرسایش یا نادیده گرفتن.