معنی فارسی griminess
B1وضعیت کثیف یا غمانگیز، به ویژه در مکانهای عمومی یا طبیعی.
The state of being grimy or dirty; often referring to unpleasant or unclean environments.
- NOUN
example
معنی(example):
غمانگیزی خیابانهای شهر او را به هوای تمیزتر آرزو میکرد.
مثال:
The griminess of the city streets made him long for cleaner air.
معنی(example):
او نمیتوانست بیشتر از این از غمانگیزی محوطه اطرافش چشمپوشی کند.
مثال:
She couldn’t ignore the griminess of her surroundings any longer.
معنی فارسی کلمه griminess
:
وضعیت کثیف یا غمانگیز، به ویژه در مکانهای عمومی یا طبیعی.