معنی فارسی gripless
B1بدون قابلیت نگهداشتن یا کنترل.
Lacking grip or a means to hold.
- ADJECTIVE
example
معنی(example):
این دسته بدون دستگیره است و نگه داشتن آن سخت است.
مثال:
This handle is gripless and hard to hold.
معنی(example):
او متوجه شد که سطح بدون دستگیره پیمودن سخت است.
مثال:
He found the gripless surface difficult to navigate.
معنی فارسی کلمه gripless
:
بدون قابلیت نگهداشتن یا کنترل.