معنی فارسی grisping

B1

گرفتن چیزی با فشار و محکم.

To grasp or grip something tightly.

example
معنی(example):

کودک اسباب‌بازی را محکم چسبیده بود.

مثال:

The child was grisping the toy tightly.

معنی(example):

او چترش را در حالی که باد شدت می‌گرفت محکم گرفته بود.

مثال:

She was grisping her umbrella as the wind picked up.

معنی فارسی کلمه grisping

: معنی grisping به فارسی

گرفتن چیزی با فشار و محکم.