معنی فارسی gro

B1

گرو، در این زمینه به صدای یک چیز یا احساس آرامش اشاره دارد.

A sound or a small noise, often used to describe background noise or a feeling.

example
معنی(example):

زمانی که بلیط‌های کنسرت را دیدم، احساس هیجان کردم.

مثال:

I felt a gro of excitement when I saw the concert tickets.

معنی(example):

در طول فیلم، یک صدای خفی در پس‌زمینه وجود داشت.

مثال:

There was a gro in the background during the movie.

معنی فارسی کلمه gro

: معنی gro به فارسی

گرو، در این زمینه به صدای یک چیز یا احساس آرامش اشاره دارد.